دوستاني كه به آنجا رفته اند ، مي دانند كه دفتر وكالت او هميشه محل ديدار ميهن پرستان و به ويژه پان ايرانيست ها با ايشان بود . دفتري با كتابخانه اي نفيس ، مشتمل بر كتاب هاي حقوقي و كتب ديگر در مورد تاريخ و فرهنگ ايران و چندين تابلو عكس بر روي ديوار ، كه دو تابلوي بزرگ بيشتر از بقيه جلب توجه مي كرد ؛ يكي تصويري از ثقة الاسلام تبريزي و ديگر عكسي از مراسم 21 آذر ( روز گريز اهريمن ) در تبريز كه در آن ، ايشان به همراه محسن پزشكپور و دكتر محمدرضا عاملي تهراني ، بنيان گذاران نهضت پان ايرانيسم ، حضور داشتند .
در آن روز ايشان درباره ي تاريخ و فرهنگ كهن آذرآبادگان و مردمان ميهن پرست آن ديار سخن گفت و با پافشاري خاصي تاكيد داشتند كه بزرگترين مانع در مقابل توطئه هاي بيگانگان و بيگانه پرستان در آذربايجان ، مردمان با فرهنگ و وطن پرست آن سرزمين مي باشند . در آن ديدار ايشان از ثقة الاسلام ، شيخ محمد خياباني ، ستارخان ، احمد كسروي ، شهريار و ديگر ميهن پرستان آذربايجان ياد نمودند . به ياد دارم با چه صلابتي سرود آذربايجان را براي من خواند و نوار آن را به من داد تا در دسترس جوانان بگذارم . سرور علي زرينه باف در آن روز با شوق و اطمينان از شروع دوره ي جديدي از حيات سياسي و اجتماعي ملت ايران سخن مي گفت و از بحران مشروعيتي كه گريبان گير حاكميت گشته است و البته مثل هميشه نگراني هماهنگي ميان نيروهاي ملي و به ويژه پان ايرانيست ها را داشت .
علي زرينه باف ، مبارزي ميهن پرست از خطه ي مردخيز آذربايجان بود . مبارزات و كوشش هاي ميهن پرستانه او از سال هاي آغازين دهه ي بيست و همزمان با دوران دانشجويي رشته حقوق در دانشگاه تهران شكل گرفت . اولين تشكل هاي ملي دانشجويي در مقابل حزب توده به همت او در دانشگاه تهران شكل گرفت . به خاطر دارم كه بنيان گذار نهضت پان ايرانيسم ، محسن پزشكپور ، روزي در معرفي و تجليل سرور زرينه باف ، به جوانان گفتند : " شعار ملي شدن صنعت نفت در سراسر ايران ، اولين بار توسط سرور زرينه باف ، در سال هاي اوليه ده ي بيست در دانشگاه تهران مطرح گرديد و ما و ديگر دانشجويان وطن پرست دانشگاه تهران به ايشان پيوستيم " * .
نقطه ي درخشان ديگري از زندگي و مبارزات دوره ي جواني زرينه باف در سال هاي 1324 و 1325 و در مقابله با توطئه ي بيگانگان براي تجزيه آذربايجان بود . او چون مبارزي خستگي ناپذير و نستوه ، به همراه ديگر ميهن پرستان آذربايجاني در مقابله با اين توطئه ايستاد و با برگزاري جلسات و ميتينگ ها ، درج مطالب در روزنامه ها و ايجاد هماهنگي ميان نيروهاي وطن پرست آذربايجاني ، نقشي مهم و ارزنده در خنثي كردن توطئه بيگانگان داشت . در سال هاي نهضت ملي شدن صنعت نفت نيز ، كه در آن سال ها نشريه نژاد نو را منتشر مي كرد ، همچون ديگر مليون ايران به حمايت از اين جنبش پرداخت .
زرينه باف هرگاه از آذربايجان سخن مي گفت ، سخن او رنگ و بوي ديگري به خود مي گرفت ؛ بسياري از دوستان آهنگ پر هيجان و صلابت گفتار او را در مراسم بزرگداشت سالروز گريز اهريمن ، در 21 آذر سال 1386 و در حالي كه هشتاد و چند سال از سن او مي گذشت هنوز به ياد دارند .
زرينه باف آرمان خواهي بود كه همواره دغدغه ي ايران و ناسيوناليسم ملت ايران را داشت . اين آرمان خواهي و مشي ميهن پرستانه را مي توان در تز دانشكده ي حقوق او در سال 1327 و همچنين در كتاب " به سوي آرمانها " كه در سال 1331 منتشر شده ، مشاهده نمود . در اين كتاب او تلاش داشته تا بنيان ها و اساس يك جامعه ناسيوناليستي را مورد بررسي و كنكاش قرار دهد . فرهنگ ، نژاد ، اقتصاد ، خانواده و سازمان هاي تربيتي از جمله مواردي است كه در اين كتاب ، زرينه باف در مورد آن ها به بحث پرداخته است . **
سرور علي زرينه باف در طول سه دهه ي گذشته ، همچون بسياري ديگر از ميهن پرستان ، از صحنه فعاليت هاي سياسي و اجتماعي كنار گذاشته شده بود ؛ اما همواره دغدغه ي ايران را داشت . او مردي حق شناس و با انصاف بود كه عليرغم اختلاف سليقه با برخي از پيشكسوتان پان ايرانيست و مشي مستقل خود ، از احترام و ادب به آنان فروگذار نمي كرد و همواره در جلب قلوب و نزديك كردن پان ايرانيست ها به همديگر مي كوشيد .
مرداني بزرگ و اصول گرا چون زرينه باف در تاريخ معاصر ما زياد نيستند . اين مردان بزرگ متعلق به نسلي خاص بودند . نسلي كه دوران نوجواني را در سالهاي اصلاحات رضاشاهي گذراندند ، نسلي كه انتقال جامعه ي ما را از دوران سنتي به عصر مدرنيسم تجربه نمودند و تحولات مختلف اجتماعي و سياسي را با تمام فرازها و فرودها و شكوه و انحطاط آن شاهد بودند و شايد كمتر نسلي در تاريخ ايران ، اين همه تجربيات را به صورت يكجا درك كرده باشد .زندگي مردان و زنان بزرگ اين نسل ، تجربه اي است ارزنده و گرانقدر فراسوي نسل ما ؛ چرا كه ممكن است نسل ما هرگز اين همه تجربيات متعدد و مستمر را شاهد نباشد . متاسفانه به علت گسست نسل ها در جامعه ي كنوني ما ، اين گونه انسان هاي بزرگ ناشناخته باقي مانده اند و به ويژه در سي سال گذشته بسياري از آنان در گمنامي زيسته اند .
يكي از از مشكلات اساسي جامعه ي ايراني در اين است كه معيار قضاوت و شناخت درباره ي اشخاص تعريف و مشخص نشده است . جامعه ي ايراني با نگاهي سياه و سفيد ، ايدئولوژيك و غالبا مطابق با خواست حكومت ها از شناخت و ارزش گذاري راستين درباره انسان هاي بزرگ غافل مانده است . ما هنوز نياموخته ايم كه معيار شناخت و قضاوت ما در مورد افراد بايد به ميزان خدماتي باشد كه آنان به كشور و ملت ايران انجام داده اند . فقدان انديشمند ارزشمند و گرانقدري چون سرور علي زرينه باف تلنگري است براي نسل ما كه هر چه زودتر معيار شناخت و قضاوت در مورد مردان بزرگ اين سرزمين را مطابق با ميزان خدمات آنها به ملت و هماهنگي آنان با منافع و مصالح ملي قرار دهيم .
روانش شاد و يادش گرامي باد .